سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان
 
قالب وبلاگ

یکی دو روز پیش رفتم یکی ازدبیرستان های دخترانه برای گرفتن گزارش و خبر و عکاسی و غیره.....

آقا از شانس کارت خبرنگاری همراهم نبود...همین که پیاده شدمو رفتم به سمت در دبیرستان ماشین نیروی انتظامیم رسید و نگه داشت و پیاده شدن و خواستن برن تو...که یکی از برادرای نیرو انتظامی بهم گفت کجا آقا؟؟؟؟ گفتم خبرنگارم تماس گرفتن برای تهیه خبر.....ی نیگاهی انداخت به دوربینم و گفت کارتم داری؟؟؟ گفتم همراهم نیست ولی خودشون تماس گرفتن....

 

خلاصه گیر نداد گفت بفرمایید داخل....

 

وسطای راه بودم که یه دفعه دیدم 3 نفر پچ پچ می کنن بماند که چی گفتن...خودمو زدم به نشنیدن و به راهم ادامه دادم که یکیشون گفت نخیر گمونم نشنید اقا پسر....بازم راهمو ادامه دادم که اونیکی گفت چه کلاسیم میزاره الان مثلا نمیشنوه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

آقا بغض کردم و خواستم برگردم بگم خانم مگه خودت داداش و بابا نداری مزاحم پسر مردم میشی؟؟؟؟؟ نه شوخی کردم.....

 

ولی خب جواب ندادم و رد شدم رفتم......

 

فک کنم اولین باره تو عمرم جواب یکیو ندادم وگرنه جواب همواره به اندازه کافی داشتم همیشه...

 

هر بیشه گمان مبر که خالیست     شاید که پلنگ خفته باشد.....

 

بماند که بعضیا طبق بند چی چی و تبصره چی نذاشتن عکاسی کنم....ولی خبرمونو زدیم ما.........

 

راستی امروز دکتر اسحاق جهانگیری اومده بود برای..... وقتی عکس مینداختم ازش انقد ناز به دوربین نیگاه میکرد ادم حال میکرد باز بندازه


[ سه شنبه 93/8/6 ] [ 5:57 عصر ] [ م.د(رها) ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 121
بازدید دیروز: 350
کل بازدیدها: 216255